کد مطلب:313651
شنبه 1 فروردين 1394
آمار بازدید:199
گشتم آخر خجل
بر لب آبم و از داغ لبت می میرم
هر دم از غصه جانسوز تو آتش گیرم
مادرم داد به من، درس وفاداری را
عشق شیرین تو آمیخته شد با شیرم
گاه سردار و علمدارم و گاهی سقا
گه به پاس حرمت، گشت زنان، چون شیرم
[ صفحه 483]
سعیها كرد عدو، تا كندم از تو جدا
با وجودت، كه تواند كه كند تسخیرم؟
در نگاه غضب آلوده ی من، دشمن دید
كه چو شیری من ازین جیفه ی دنیا سیرم
بوته ی عشق تو كرده است مرا چون زر ناب
دیگر این آتش غم ها ندهد تغییرم
گر مرا شور جوانی و بهار عمر است
از خزان تو دگر ای گل زهرا پیرم
سعی بسیار نمودم كه كنم سیرابت
گشتم آخر خجل از كوشش بی تأثیرم
اكبرت كشته شد و نوبتم آخر نرسید؟
سینه ام تنگ شد از بس كه بود تأخیرم
غیرتم گاه نهیبم زند: از جا برخیز!
لیك فرمان مطاع تو شود پاگیرم
تا كه مأمور شدم علقمه را فتح كنم
آیت قهر، بیان شد ز لب شمشیرم
سایه ی پرچم تو كرد سرافراز مرا
عشق تو، كرد عطا دولت عالمگیرم
كربلا كعبه ی عشق است و من، اندر احرام
شد درین قبله ی عشاق، دو تا تقصیرم
دست من، خورد به آبی كه نصیب تو نشد
چشم من، داد از آن آب روان تصویرم
باید این دیده و این دست، دهم قربانی
تا كه تكمیل شود حج من و تقدیرم
زان جهت، دست به پای تو فشاندم بر خاك
تا كنم دیده فدا، چشم به راه تیرم
ای قد و قامت تو، معنی «قد قامت» من
ای كه الهام عبادت، ز وجودت گیرم
وصل شد حال قیامم، ز عمودی به سجود
بی ركوع است نماز من و، این تكبیرم
جسدم را به سوی خیمه ی اصغر نبرید
كه خجالت زده زآن تشنه لب بی شیرم
تا كند مدح ابوالفضل، امام سجاد
نارسا هست (حسان) شعر من و تقریرم